همان موقع راننده از پشت فرمان به پیرمرد گفت که سنگِ جلوي چرخ ماشین را بردارد. او هم ناغافل گلدان را رها کرد و سنگ را برداشت. رفتم بالاسر گلدان شکسته روی خاک نشستم.
همان موقع راننده از پشت فرمان به پیرمرد گفت که سنگِ جلوي چرخ ماشین را بردارد. او هم ناغافل گلدان را رها کرد و سنگ را برداشت. رفتم بالاسر گلدان شکسته روی خاک نشستم.